برکه بزرگ شد
دیروز برکه امد منزل پدرم و رفتم دیدمش. دیگر بزرگ شده. براش کتاب خریدم و ماژیک. داشت طرح حمله ایران به امریکا را می کشید یا همچین چیزی. امرکیا ما بود و ایران هم مارگیر. کمی بایم طرحش را توضیح داد. کلی بوسش کردم. بوی خوشی می دهد و موهایش نرم نرم است. می گوید دایی علی تو خیلی من رو دوست داری. من فقط نگاهش می کنم و بهش نمی گویم اگر از این هم بیشتر چیزی بود من آن قدر تو را دوست دارم. با ان موهای سیاهت و قد کوتاهت
+ نوشته شده در ساعت توسط علی چنگیزی
|